آریوبرزنآریوبرزن، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

شازده کوچولوی مامان و بابا

اولین نوروز آریوبرزن جان

پسر گلم این اولین سالیه که کنار سفره هفت سین و موقع سال تحویل  تو عزیزدلم در کنار من و بابایی هستی و این خوشحالی ما را هزار برابر کرد، ایمان دارم به یمن بودنت و به اینکه امسال بهترین سال تمام عمرم خواهد بود، دوستت دارم   این اولین هفت سین آریوبرزن عزیز منه     چه تیپی زدی مامان، آماده ای برای عید دیدنی ...
11 ارديبهشت 1391

مامان پرمشغله

پسر گل مامان، عشق من، مامان را ببخش که اینقدر کم وبلاگت را آپ میکنه، میدونم که بهت قول داده ام که اینجا همیشه به روز باشه ولی این روزها تو آنقدر شیرین شده ای که سر و کله زدن با تو عزیزدلم باعث میشه که نه دلم بیاد و نه وقتشو داشته باشم که به اینجا سر بزنم ولی بهت قول میدم که تمام سعیم را بکنم، دوستت دارم پسر خوشتیپم     به به چه پسر مودبی         این آقا در آینده قراره که اسکار را ببره، داره تمرین میکنه که روی صحنه چه کار کنه :-) ...
11 ارديبهشت 1391

عشق من به زندگی ما خوش آمدی

کودک دلبندم آسوده بخواب که فرشتگان را گفته ام از گهواره ات دور شوند تا ترنم لطیفشان تو را بیدار نکند و پروانه های باغ را سپرده ام تا هنگامی که تو در خوابی از این گل به آن گل پرنکشند زیرا تو آنقدر لطیفی که صدای پرهایشان را خواهی شنید. من ترانه های آرام لالایی را آهسته برایت زمزمه خواهم کرد و شیره جانم را قطره قطره در کامت خواهم ریخت و بیدار خواهم ماند تا تو به خواب ناز فرو روی وعطر نفسهای کوتاهت چشمم را گرم کند آنگاه هوشیارانه کنارت خواهم آرمید و نفسهای کوتاه تو را در تمام طول شب خواهم شنید... ...
15 بهمن 1390

نفسم 4 ماهگیت مبارک

به به چه پسر مودبی ، شازده کوچولو تولدت مبارک   پسرم چی میخواهی از جون اون دهن کوچولو که دائم با دو تا دست کوچولویت داخلشو کند و کاو میکنی     کلاه نو مبارک آقا!!!         حالا از کدوم قسمتش شروع کنم به خراب کردن ؟؟.... ...
14 بهمن 1390

عزیزدلم تولد سه ماهگیت مبارک

این چه وضعشه، آخه مامانی توی حمام هم دست از سر من و این دوربین بر نمیداری؟   دست خاله درد نکنه با این کیک بامزه ای که خریده     بابا جون من خوابم میاد این کلاه دیگه چیه گذاشتید سرم؟ امان از دست این مامانی           ...
14 بهمن 1390

واکسن 4 ماهگی

پسر گلم روز 4 شنبه 12 بهمن ماه واکسن 4 ماهگیتو زدیم، الهی فدای پسر قشنگم بشم که مثل همیشه آقا بودی و خوش اخلاق، وقتی روی تخت خوابیدی شروع کردی به خندیدن، آقایی که میخواست بهت واکسن بزنه دلش رفت از لبخندت، خیلی سعی کرد که واکسنت را آروم بزنه، شما هم با لبخند بهش خیره شده بودی و فقط یه خورده آروم گریه کردی ولی راستشو بخواهی مامانی دل نازکت از شما بیشتر گریه کرد و طاقت نیاورد پیشت بمونه و بابایی زحمت دیدن این صحنه را کشید، دوستت دارم شازده کوچولوی خودم .
14 بهمن 1390